با دو دست دراز از تر پا...
آبله زد پای زمین ،خسته ام
فکر من و رفتن و پرواز کن
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
آه از این خورشید گرم بی بخار
شمس هم شمس قدیم ای روزگار
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
⚜️⚜️⚜️⚜️
یک لحظه ،
نه ،
یک عمر
به احترام حرف های ناگفته ی پدر
سکوت!
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
اگه شعر آرومم نمی کرد
از خودم بیرون میزدم و
گم و گور می شدم
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
تصویر خوبی داشتم در ذهنم از تو
ای کاش هرگز واقعیت رو نمی شد
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
صبحانه ام را با خیالت صرف کردم
رویای داغی بود ممنونم که هستی
صبحت بخیر❤️
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
قفل کردم وسط زندگیِ بی همه چیز
نه جلو راه عبوریست نه بالا ،نه عقب
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
@shahnaz_amirmojahedi
شب ها
مجبورم
کنار بستر شعرم
تا صبح بیدار بمانم
وگرنه
شعرم از دست می رود
#شهناز_امیرمجاهدی
بیدار شو دنبال بیتی ناب هستم
شعر تری باید بخوانم از نگاهت
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
دیدی که می گفتی نباید دل ببندم
دل بستم و هی غصه خوردم نوش جانم
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
عاشق نباشی ، شاعری شوری ندارد
ای با نمک ! شوری به پا کن در سر من
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
یک کاسه اشک پشت سرت ریختم ولی
افسوس برنگشتی و دیگر ندیدمت
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
هر روز مُردم از غم دوری ولی چرا
یک پنج شنبه هم سرِ خاکم نیامدی
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
اردیبهشت که بیاید ،
عطرت لو می رود؛
پیدایت میکنم .
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
همه خوابند خدایا تو چرا بیداری
نکند عاشقی و دم نزدی این همه سال
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
فاجعه یعنی؛
نفسم باشی و
نباشی
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
حالا هر صبح
تنت
اردیبهشت را جار می زند و
مرا به خیابان می کشد
#سلام_صبحتون_اردیبهشتی
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
به شب قانع نشو
ماه را پشت در بکار و
خورشید برداشت کن
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
@shahnaz_amirmojahedi
خدایا
قلمم
دیگر رنگ ندارد
در رگهایش
جرعه ای نور بریز
میخواهم بنویسم
سه شنبه ات را عشق است
#صبحتون_عشق
#شهناز_امیرمجاهدی
در کلاس عشق تو هر چند شاگرد اولم
باز هم می خوانمت لطفا مرا تجدید کن
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
@shahnaz_amirmojahedi
می شوم در کوچه ی غربت رها
باز باران ، بی ترانه دلخوشم
با خودم درگیرم و بی اختیار
شعرهای کودکی را می کُشم
#شهناز_امیرمجاهدی
کم کَمَک از فرطِ شادی لاابالی می شوم
مثل جیب از چرک دستان تو خالی می شوم
گریه ها کردم به پای خنده های تلخ تو
لعنتی دارم دچار خشکسالی می شوم
جمله ای احساسی و شفاف بودم بعد از این
نقطه ای گیج و پر ابهام و سوالی می شوم
هر شب از ترس خسوف روی ماهت خوب من
دور ، از جان شما حالی به حالی می شوم
ماه من کامل نشو کافیست ممنون چاکرم
مُردم از دلواپسی دارم هلالی می شوم
ای همه سرمایه ی عمرم چقدر از من سری
حیف درگیر تو و کمبود مالی می شوم
پیچکم ، اما لگد خوردم به پای روزگار
وای دارم چون گل بی روح قالی می شوم
می زنم بر طبل بی عاری ندارم چاره ای
شهره ی جاهای دور و این حوالی می شوم
عاقبت دست از سر پر موی من عشقت کشید
وارد دنیای پست بیخیالی می شوم
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
تا ببینم عشق را
در میان یک سراب
می روم امشب به خواب
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
بر سر و روی عرب های ِعرب محکم بکوب
ضربه های چیپ را ای قرمزِ محبوبِ من
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
@shahnaz_amirmojahedi
هزار دست و دسیسه درون جنگل هست
تبر نشسته گرسنه کنار جنگل مست
تبر زدن به درختان همیشه هم بد نیست
چنانکه چوب و تبر هم شدند خود همدست
غرور جنگل ذهنم به سمت نابودیست
ببین که شیر خیالم شده شغالی پست
پرنده دید کمین پلید دشمن را
چرا به خاطر دانه به دام او پیوست
اسیر وسوسه شد ذهن سبز جنگل باز
هنوز در نفس او تب خزان مانده است
هوای پاک شکفتن ، خیال روییدن
درست مثل ملخ ،از میان جنگل جَست
#شهناز_امیرمجاهدی
با همه ی فاصله ها ،
تنها یک چیز بینمان مشترک است
آن هم تماشای غروب
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
چه دیر آورد باران را خدای خوش خیال من
مگر بر ریشه ی خشکیده ام باران اثر دارد؟
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
من اسیر قفس تنگ جهانم ای عشق
پنج شنبه است چرا روح من آزاد نشد؟
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
@shahnaz_amirmojahedi
از
فراسوی
زمان
دست
تکان داد
خدا
#شهناز_امیرمجاهدی
شعر دیگر بس است
تکلیف حیوانات چیست
وقتی
نه کاری
نه شغلی
نه پولی دارندو
نگاهشان به دست ماست
دیشب سگ باغ همسایه
از گرسنگی پارس نکرد
دزد دیوار را کوتاه دیدو
بالا رفت
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
تا به معنای عمیق " دوستت دارم" رسی
صورت هر واژه را صد بار بند انداختم
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
ای همه معشوقه های ساعتی
ای همه دلداده های پاپتی
ازدحام دستتان سمت هوس
مرگ بر عشقِ دروغ ِلعنتی
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
@shahnaz_amirmojahedi
با تولدت
ماه
دو نیمه
شد
#شهناز_امیرمجاهدی
غایبی اما همیشه حاضری در قلب ها
قلب ما چون ساعتی در دستت ای صاحب زمان
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
@shahnaz_amirmojahedi
شهر
که شلوغ می شودبرایت؛
خلوت می کنم
با دلم
تو
آنجایی
#شهناز_امیرمجاهدی
دل بردی و رفتی ولی اصلا حواست نیست
اصلا حواس تو به نوع اختلاست نیست
برگی برنده بوده ام در دست ناپاکت
حتی حواس تو به برگ تاپِ آست نیست
یادت نمی آید چگونه عاشقم کردی
در خاطرت آن روز و طرز التماست نیست
از عطر یاد من همیشه گیج بودی آی!
دیگر چرا بوی تن من در لباست نیست
سق میزنم آن سوی خطتت غصه ها یم را
حتی خبر از آخرین رد تماست نیست
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
صبح شد پس چرا تو بیداری
آسمانت همیشه تعطیل است
دور خورشید جای رقص نور
انعکاس هزار قندیل است
پس چرا یخ زدی ستاره ی من،
توی آغوش مرده ی امروز
روز ما هم ستاره می خواهد
یک ستاره به پای ما پاسوز
صبح آمد تو باز هم سردی
هرم گرمای عشق در تن من
مانده ام تاچگونه سر بکنم
با هوای درون پیراهن
صبح ما پشت پنجره خواب و
پنجره پشت پرده پنهان است
صحنه دار است بازی امروز
پشت پرده ستاره مهمان است
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
حال سگ را دقیق می فهمی
وقت سگ دو زدن پی لاشه
آی دنیا چه کرده ای با عشق
می چکانی به سمت من ماشه؟
بدتر از گربه های بی پروا
می پرم سمت سایه ی موشی
هوش در حال احتضارم را
می برم خود به سمت بی هوشی
می دوم در خودم هر از گاهی
می نشینم درون یک سلول
از خودم هم فراری ام حتی
می زنم پا به زیر هر گلبول
وزن روحم چقدر سنگین است
می کنم از ژن زنان گلگی
روح من سِقط می شود حتما
مرده شور ویار حاملگی
کله پا شد جنین بی وزنم
بار کج هم به منزلش نرسد
در شکم پیچ میخورد انگار
موج خشکم به ساحلش نرسد
چشم هایت چرا نمی شنوند
نعره های زن سر زا را
کودک آمد که زندگی بکند؟
حل کنید این زن معما را
ما صدا را چرا نمی بینیم
چشم هامان چرا نمی شنود
امتحان کن حواس خود را باز
ما غلط کرده ایم بیش از حد
کور رنگی گرفته ام آیا
یا که رنگی به جز سیاهی نیست
مردم شهرک غزل گویا
چاره ای جز غم تباهی نیست
در سر من هزار مغز نفهم
بی هوا عشق رامحک زده اند
استخوان های بی رگ تن را
خُرد کردند بس کتک زده اند
خانه ام از اساس ویران است
تن من پازلیست در جاده
ای غرور شکسته جمعم کن
مغز من آن طرف تر افتاده
زندگی هم چقدر بی شرم است
می دهد فحش و ناسزا، عریان
کاش پیدا شود چنان مَردی
که بپوشد به پای او تنبان
فاعلاتن مفاعلن فع لن
وزن خوبی برای حرف من است
حرف دارم هنوز ، اما نه
گاه ناگفته ها به صرف من است
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
دل من سنگ شده دست بکش از سر من
بین ما جنگ شده دست بکش از سر من
"عاشقان نقطه ی پرگار وجودند ؟"نخیر
عاشقی ننگ شده دست بکش از سرمن
چشم های تو به جای تب بارانی عشق
پر نیرنگ شده دست بکش از سر من
بیش از این شعر برای تو نگویم که دلم
"هفت اورنگ" شده دست بکش از سر من
قافیه باز به تنگ آمد و بیخود گفتم
که دلم تنگ شده دست بکش از سر من
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
از جاذبه ی سختِ زمینم نگرانم
بد جور نشستی به کمینم نگرانم
پس جذب زمین می شوم آخر؟ به جهنم
از اینکه تو را سیر نبینم ، نگرانم
هر چند تو هم مثل زمین جاذبه داری
اینگونه به پایت بنشینم ،نگرانم
من منتظرم سیب بیفتد سر راهم
با دست خودم سیب بچینم ،نگرانم
آقای نیوتن به شما برنخورد چون
با جاذبه ی ماه عجینم ، نگرانم
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
همیشه دیر می رسم سر قرار با خودم
چقدر با دل خود و قرار عاشقی بدم
چه روزها که گم شدم در ازدحام بی کسی
بدون سایه ی خودم به کوچه های غم زدم
بریدم از خیال خود ولی به پای عشق تو
تمام عمر خویش را دقیق ،زابه را شدم
کسی نشسته زیر پای خاطرات کهنه ام
که دور می کند مرا از آینه قدم قدم
ببین چه ساده باورم شنیده ام که آمدی
دوباره بی حضور خود به دیدن تو آمدم
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
لطفا برو دل بستن اصلا کار من نیست
من دل ندارم ، عاشقی معیار من نیست
سر دار عشقم سالیان سال مرده
دیگر کسی هم پایه ی سردار من نیست
نکبت تمام شعر را بر داشت اما
عشقم به فکر شعر نکبت بار من نیست
این حرف ها از من نبود و نیست هرگز
این ناله ها از حس و از گیتار من نیست
ای تو ! تمام شعرها را کشف کردی
کشف جدیدی در سر تب دار من نیست
آیا که شعر و عاشقی کلا دروغ است ؟
حتی خدا هم در پی انکار من نیست
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
حاضرم روسری ام را به هوا بسپارم
سر پر درد خودم را به خدا بسپارم
خسته ام از نفس باد صبا پس باید
موی خود را به دل باد فنا بسپارم
شرط می بندم اگر خانه خرابم بکنید
تا ابد خانه ی خود را به شما بسپارم
آه مجبور شدم با همه دلبستگی ام
سرنوشت تو و خود را به قضا بسپارم
دستمالی به سرم بستی و رفتی باید
کاهش درد سرم را به دعا بسپارم
حاضرم پیش رخ زندگی ام مات شوم
شاه دنیای خودم را به گدا بسپارم
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
آذر آمد علیرضا برخیز
جبهه ی باد سرد در راه است
چکمه های پلنگ بی دندان
روی نور تکیده ی ماه است
تکه های چهار پاره ی تو
شیش دانگ حواس پرت منند
لخته های به خون نشسته ی شعر
پاره های جگرسیاه تنند
بین آیینه ها دوئل برپاست
دور آیینه سنگ می چینند
از درخت خدنگ پوسیده
مردمانم تفنگ می چینند
انتحاری است مرگ باورها
من نهنگم بدون اقیانوس
یک عتیقه که مانده ام بیجا
از ته خاطرات دقیانوس
آذر آمد علیرضا ! ناگاه
در میان نبوغ تابستان
میوه ای بر درخت باقی نیست
دست ها از درخت آویزان
باد بُرده درخت سبز مرا
برگ خشکم کجا بیاویزم
می وزد باد و لرزه در تن من
بیدم و با خودم گلاویزم
شعرهایت همیشه تب دار و
لای دندان من پر از هذیان
تکه تکه زبان بسته ی شعر...
می زند پک به کام من قلیان
مثل بره سر زمان پایین
شانه هایش به سمت افتادن
خواب رفته حواس عقربه ها
پای لنگم به سمت جا ماندن
بی اجازه نیا به خلوت من
ای جنونی که روی عقربه ای
در بزن لااقل اِهِنّی کن
ای سیاهی که دیو هر شبه ای
نعره های سکوت دیوارم
قاب ساعت به روی دوش منست
میکشم هر دقیقه بارش را
تیک تاکش کنار گوش منست
هر کس اینجا به طرز دلخواهی
بی نهایت خودش خدا دارد
چه کسی عاشق خدای من است
هرکسی کعبه ای جدا دارد
تکه های چهار پاره ی من
چار مضراب در هم و مشکوک
شور شهناز در صدایم نیست
ساز شعرم شکسته و ناکوک
گردن ناقص و شکسته ی شعر
شد به دست شعورت آویزان
با تو هستم علیرضا آذر
وزن شعرت برای من میزان
از تن صد هزار ساله ی من
لخته ی خون هنوز می آید
گاو من بعد از این همه مدت
پیش چشمم هنوز می زاید
زنده هامان چقدر بی وزن و
مرده اما چقدر سنگین است
عهد بستم که زندگی بکنم
کل این عهدنامه ننگین است
هر چه گقتم حقیقتی تلخ است
عشق ،گویا فقط تویی دیگر
من دروغم ولی همین یک بار
باورم کن علیرضا آذر
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
هر کس اینجا به طرز دلخواهی
بی نهایت خودش خدا دارد
چه کسی عاشق خدای منست؟
هر کسی کعبه ای جدا دارد
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
انتحاریست مرگ باورها
من نهنگم بدون اقیانوس
یک عتیقه که مانده ام بیجا
از ته خاطرات دقیانوس
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
هر صبح با تب نفست ساز می شدم
مشغول نی نوازی و آواز می شدم
بی پر، چه خوب در قفس تنگ سینه ات
آماده ی رهایی و پرواز می شدم
من پشت پلک بسته ی تو هیچ بودم و
در انعکاس چشم تو شهناز می شدم
حسی لطیف بودی و با هر نگاه تو
هی بی اراده قافیه پرداز می شدم
صبحم بخیر می شد اگر با صدای تو
از خواب می پریدم و آغاز می شدم
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
تو را نفس می کشیدم
نیستی
نفس کم آوردم
ببخش !
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
@shahnaz_amirmojahedi
اذان که می دهند
قبله را
گم می کنم
همه جا
تو هستی
#شهناز_امیرمجاهدی
یکشنبه ات ای دل بخیر و شادکامی
هر روز ، خود را در خودت یادآوری کن
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnax_amirmojahedi
جای دوری نمی رود ای ماه
اگر امشب به من سری بزنی
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
خدایا
قلمم
دیگر رنگ ندارد
در رگهایش
جرعه ای نور بریز
میخواهم
بنویســـم
سه شنبه ات را عشق است...
#شهناز_امیرمجاهدی
@Rain_of_l0ve
@shahnaz_amirmojahedi
شب زنده دارم در پی احیای عشقت
احیا کن امشب قلب و روح مرده ام را
#شهناز_امیرمجاهدی
عشق هامان کله گنجشکی شده
روزه هامان نصفه نیمه بی هدف
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
@shahnaz_amirmojahedi
#سه_گانی
فرق شیری را شکافت؛
گر که شمشیری پلید ،
در حقیقت دسته ی خود را برید .
#شهناز_امیرمجاهدی
شنبه را جوری بخند،
تا صدای خنده ات...
هفت روز هفته ام را پر کند
#شهناز_امیرمجاهدی
@Rain_of_l0ve
با دو دست دراز تر از پا
از مسیری که آمدی برگرد
با تو هستم جناب آدم! آی
تو به بیراهه ها زدی برگرد
جای خود نیست هیچ چیز انگار
باغ هامان پر از خیابان است
ریشه ها در هوا جوانه زدند
جنگل ما پر از بیابان است
اول رودخانه ها بن بست
آخر رود باز و راهی نیست
تشنه لب شد بزاق دریا و
آب از سر گذشته چاهی نیست
سروهامان اگر چه آزادند
ریشه هاشان به پای تن محبوس
کو رهایی میان مشتی خاک ؟
زندگی شد برایشان کابوس
پیله کرده دوباره ابریشم
دور ذهن لطیف پروانه
آه پروانه باز کرمی شد
رفت بی پر به سمت ویرانه
پا به ماه است مرد این میدان
زنش اما چه فارغ و خونسرد
می کِشد کودک درون زوزه
پشت پرچین پر از سگ ولگرد
قصه های زمان کودکی ام
همه از دم چرند و خالی بود
داستان شبان و گرگ پلید
ماجرای همین اهالی بود
قصه اصلا خودش کلاغی بود
که نشسته درون لانه ی خود
من دویدم تمام مدت را
نرسیدم ولی به خانه ی خود
شاعرانی به بیت ها محتاج
بیت ها هم دچار کمبودی
درد شعر تمام شاعرها
می رود کی به سمت بهبودی ؟
عوضی آمدم به دنیایت
عوضی عاشقت شدم عوضی
عوضی حرف نابه جایی نیست
ای قضاوت ببین پر از غرضی
خسته ام از قضاوت بیجا
هر الاغی به کار خود هشیار
می زنیم انگ هی به خر الکی
عقل هامان چرا شده بیمار
جفتک خر مخالفت با توست
روی خر ها همیشه بار غم است
جفتکش یک زبان شفاف و
خر به اسمش همیشه متهم است
ظاهرا آدمی نمی فهمد ؛
هر که گوشش دراز شد خر نیست
کار خرمن به دست گاو نر است
هرکه مو داشت پشت لب ، نر نیست
دیگر اما نمی خورم غصه
غصه ها می خورند جسم مرا
درد های شبانه می خواهند
ناگهان خط زنند اسم مرا
در مسیر رسیدن تو به من
عدد و لحظه و زمان سد شد
صفر شد هی قرار عاشقی ام
ساعت از بیست و پنج هم رد شد
عشق سوهان روح من شده است
طعم سوهان چقدر شیرین است
خواب دیدم که کوهکن شده ام
مرگ ، تعبیر ابن سیرین است
صحنه ی بی نظیر بازی عشق
بی وجود پلان آخر کات
زندگی را به دست خود کشتم
شادی روح زندگی صلوات
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
اینجا پراست از مردمان خوب
دنیای ما آرام و بی آشوب
یک آسمان داریم و یک خورشید
وضع هوا هم عالی و مطلوب
هر روز مستم حال من ساز است
دستم پراز پیمانه ی مشروب
آغوش دنیا چون صلیبی باز
غم بین آغوش جهان مصلوب
یک صفحه هم از سرنوشت ما
مثل کتابی محشر و زرکوب
جنس حریر زندگی ناب است
اینجا تمام چیزها مرغوب
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
شنبه ها نالان پی یکشنبه ها
زندگی تکرارِ بی تکرار شد
شعرم از کابوس تلخ هر شبش
هی به خود پیچید و شب ادرار شد
گند زد دنیا به هر چه شعر ِتر
تخت خواب واژه هایم خیس خیس
درد ،جا خوش کرده در ابیات من
پوز خندی زیر شعرم پا نویس
جمع کن دیگر خودت را زندگی
تا که پا روی دُمت نگذاشتم
بس که سنگ اندختی در راه من
دست از رویای خود برداشتم
آرمان هایم همه ، بر عکس شد
زندگی با زندگی کردن لج است
وای دیوار بلند آرزو
ظاهرا از خشت اول ،خودکج است
مثل مومی در کف پست زمان
له شدیم و دم نزد اینجا کسی
با توام ای سایه ی تنهای من
تو چرا از بابتم دلواپسی
عشق را در چشم مردی یافتم
که اینهمه تا پای جان افسوس خورد
عمر خود را پای عشقش ریخت و
عاقبت در حسرتش دیروز مرد
زندگی فریاد زد در گوش من:
تازه اینها ابتدای راه توست
پس یکی بود و یکی هرگز نبود
انتهای قصه ی جانکاه توست
ای خدا ترساتر از عیسی شدم
یک کلیسا در تنم امشب بساز
مُردم از غوغای این ناقوس ها
بر صدای ناله ها امشب بتاز
بی تو ماه از اضطراب نور خود
می پرد پلکش میان آسمان
ابرها هر شب توهم می زنند
می روند از چشم من تا لامکان
بشنوید از من ،چه کردم با خودم
هر چه رشتم جای پنبه دود شد
آسمان ، آلوده و راه نفس
از ترافیک زمان مسدود شد
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
چشمم سیاهی می رود یا آسمانم ؟
خورشیدِ بی پروا ! نرو امشب از اینجا
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi
آهسته تر هق هق کن ای شعر جدایی
امشب به روی شانه ات یک شهر خواب است
#شهناز_امیرمجاهدی
@shahnaz_amirmojahedi